بنام خداجون...
نمیدونم از کجا شروع کنم.. از سوابقت بگم.. از افتخاراتت بگم..از انتقاداتت بگم.. از خوشتیپیت بگم.. از شجاعتت بگم یا از نامردیهایی که در حقت کردند بگم...
یادمه وقتی اعلام شد که به بیماری ریوی مبتلایی و در بیمارستان بستری شدی هیچکی باور نکرد.. هیچکی جرأت نداشت اسم سرطان رو بیاره.. همه تا فهمیدند رو تخت بیمارستانی به ملاقاتت اومدند.. بهت حکم دادند. باهات عکس گرفتند. و تو با خوشرویی همیشگی اونها رو پذیرفتی.. نمیدونم اون موقع چه افکاری در سر داشتی...
تا روز پروازت رسید...
هیچکی باور نکرد... حتی مخالفانت خشکشون زده بود...
این خبر تیتر اول همه روزنامه های ورزشی و غیر ورزشی شده بود...
یادمه برای برگزاری تشییع پیکرت خیلی بحث بود..یکی میگفت پنجشنبه ساعت 10صبح.. یکی میگفت جمعه تا همه مردم بیان.. و آخر هم شد چهارشنبه ساعت 8صبح!! با اینکه روز وسط هفته بود و اوایل صبح بازهم نزدیک 20هزار نفر از عاشقان میلیونیت اومدن.. مرد و زن،، پیر و جوون و ...
هنرمندان ، هم بازیهات و شاگردات هم اومده بودند...
بعد از خاکسپاری خیلی ها برات مجلس یادبود گرفتند. مراسم مختلفی در تهران و شهرهای مختلف کشور و حتی خارج از ایران.. انگار همه تازه فهمیده بودند که تو کی بودی... چی بودی... و با بقیه فرق داشتی...
.
فردا سالگرد پروازته و هنوز هم باور نمیکنم که نباشی...
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگه گلبرگ بی آبم، به شبنم رو نمی ارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من اون دردم که هر جایی پی مرهم نمی گرده
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه
من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه
اگه من ساقه خشکم، به دریا دل نمی بندم
اگه بارون پربارم به صحرادل نمی بندم
منبع:استقلالی
نویسنده : Blue Girl 9 تاریخ : سه شنبه 91/3/2