خان سوم:فتح کرمان به دست خسرو پرویز
چوخورشید از خاوران سر کشید / یکی تیم آبی به کرمان رسید
همه پر ز انگیزه و پر توان / به بازار مس رفته آهنگران
که حماسه دیگری خلق باید نمود/ بدین گونه پرویز داد رهنمود
فرو مانده در داغ "بابک" به جان/ نشسته بسوگ اندر ایرانیان
سکوتی نمودند مردان به چند / که دارند گرامی یل شیرمرد
همان مرد فرهیخته پایمرد / که معصوم بود و بس ارجمند
ارنج
کلید در برج بارو به مهدی سزاست/ عقابش نهند نام و الحق سزاست
پدافندگان آن یلان سترگ / حمودی و شیرزاد، پژمان بزرگ
نمود استوار برج و بارو حنیف/ نبیند گزند رخ ز فیل حریف
سپرده میان را به اسکندر نیک رای/ سفیرش شده خسرو تیزپای
وزیر،مجتبی مرد اندیشه باز / گشاینده رمزهای طویل و دراز
کیانوش حریفان به ببند آورد/ کزین سد کسی بی گمان نگذرد
دو گرد دلیر از بزرگان رزم / مهیا کنند بهر بینشگران شهد بزم
غزالی بقاموس بیشنگران تیز دو/ به تعقیب "فرهاد" شیث آی به دو
دگر مرد میدان یل کارساز / کمان دار بی تالی آن آرش پاک باز
بدینسان فراهم شدی هیمه ای /که سازند ز مس جام اسطوره ای
وصف حریف
از آن سوی صمد مرد نیکو خصال/ وزیر امیر رهبر آبیان چند سال
سرا پا همه شور و انگیزه دار/ بیامد برد گوی در این کارزار
رجز ها بخواندی به میدان رزم/ بظاهر بنرمی ولی پر زخشم
که امروز بزرگی مرا در سر است /کله خوود سرداریم بر سر است
شرح بازی
زمان چون گذشتی دقایق ز بیست/ نشان داد مهرداد خود وزنه ایست
بینداخت زوبین چنان سفت و سخت/ که مهدی بسختی گرفتی یل نیکبخت
فرستاد خلیل ضربه ای سهمگین/ بزحمت فرستاد مهدی به کرنر، همین
بدینسان گذشت از زمان نیمه وقت/ بشد کار مردان همی بیش سخت
نیمه دوم
چو داور دوباره بسوت بر دمید/ ز پژمان نشانی به میدان ندید
عزیز زاده آمد بمیدان کرمانیان/ به لرزه نشسته تن آبیان
دگر بار مورات یل سوری قد بلند/ نواختی یکی ضربت سود مند
گرفت رحمتی ضربت مرد سور/ به یک دست و بی هیچ سختی و زور
ولی آه و دردی ز کرمان بخاست / که هرگز نشاید بگفتن براست
به یک ضربت نیک و دشوار و سخت/ که مورات فرستاد یک شوربخت
همان ضربتش ره به بیرون ببرد/ صمد شد هراسان یل پاک و گرد
یکی پاس زیبا ز خسرو فرهاد رسید/ بضرب اندرش آسمان سر کشید
ز آرش نمانده توان پاره ای /باندیشه پرویز نمود چاره ای
شریفات آمد دگر بار که جوید نشان /جوان گرد جنگی یل کین ستان
گل اول:
یل پار و پیرار همان خسرو پیلتن/ به تندی ربود گوی از انجمن
بسرعت فرستاد یکی هدیه زرنشان/ به قیچی مجیدی خریدش به جان
فرستاد زوبین به باروی ارشاد شیر/ کلید دار دروازبان، وشمگیر
مجیدی دوان سوی پرویز بود / سلامی نظامی به نیمکت نمود
چو زوبین به دروازه مس نشست /بناگاه بغض صمد در گلویش شکست
بر آمد زکرمانیان حسرت ودرد ودود / چو آتش بر آمد به آسمان چه زود
گل دوم:
شریفات به هیجده قدم ره بیافت / به شوتی چنان ضربه ای برنواخت
که ارشاد و کرمانیان گشته مات / به دستپاچگی مانده گویی بذات
فرستاد به میدان صمد آن بیاتی نیا / همان مرد جنگ آور امده از صبا
بیابد رهی گر به دروازه آبیان / مساوی کند بازی باخته را ناگهان
گل مس
صمد را چنین چاره شد کارساز / بچند لحظه سخت و سرشار ز راز
فراهم نمودی حمودی کنون بهره ای / بیاتی گرفت کام از لحظه ای
فرستاد زوبین به دروازه ی رحمتی / ببرد گوی رندی به هیچ زحمتی
شدی صحن میدان پر از اضطراب/ فرستاد پرویز علی پر شتاب
که تا گوی رندی برد زین میان / ز میدان دشوار کرمانیان
به پایان شد این خان و چند روز بیش/ به میدان شوند آبیان رزم کیش
بمیدان آزادی و فجر و شیرازیان / روند تا به قله رسند آبیان
منبع: فیس بوک - شعر از محسن سلیمانی
نویسنده : Blue Girl 9 تاریخ : یکشنبه 90/5/23