يکي ازمعلم هام که خيلي باهم خوبين ميگفت ساکت شدي يه خورده شيطوني کن دلم واسه سروصداهات تنگ شده بوددخترمن گفتم خانوم مگه بده ديگه اذيتتون نميکنم خب خانوم شدم ديگه گفت نه يه جورايي شدي منم خنديدم ازقيافم همه ميفهمن حالم مثل قبل نيس
من دارم سعي ميکنم ادم قبلي باشم گذرزمان همه چيزوحل ميکنه
ميدونم من نيازي به دکترندارم اگه سعيدخوشبخت شه منم خوب ميشم