جمال من جوک روداني نميگم دوتا حقيقت روداني ميگم بابام از ميناب برگشت گفت يه خبر دست اول از رودان من تا اسم رودانو شنيدم زدم زير خنده گفت چيه گفتم اسم رودان مياد خندم ميگيره گفتم حالا بگو گفت يکي از آشناها رو فرستاده بودن بانک رودان واسه کاراين همه روداني تنها کارمند مينابي بوده و هميشه رودانيا يه چيز بهش ميگفتن تا يه روز يه پسر جوان حدود 20-21 سال اومد چکشو نقد کنه از قضا ميره پيش اون کارمند مينابي چکشو ميده ميگه نقدش کن کارمند بهش ميگه مشخصاتت رو بنويس مينويسه اسم باباشو نمينويسه کارمند مينابي بهش ميگه اسم بابات چکو ميگيره بعد دوباره تحويل ميده کارمندمينابي ميزنه زير خنده هم همکاراش ميگن چي شد ميگه هيچي به پسره ميگه چرا"مريم" ميگه آخه من بابام فوت شده اسم مادرمو نوشتم بعد به همکاراش ميگه شما به ما ميگين مينابي اونوق رودانياي خودتونو نميبينين ديگه تا الان هيچ روداني تو اون بانک به مينابي چيزي نميگهخب حالا شما بگين ما نبايد به رودانيا جوک بگيم حالا اين يکي از يه روداني ميپرسن سوغاتي رودان چبه ميگه انبه ميناب اونا سوغاتياي مارو هم مال خودشون ميدونن اونوق ما به اونا نخنديم آخه تو که ميگي فقط بگو انبه مينابشو ديگه واسه چي ميگه البته خودشون ميدونن که انبه سوغات مينابهجمال جوون يکي از اون جوکاي ابراهيمو بگو آخه قشنگ واسه رودانيا جوک ميگه