سلام امروزنزديک بودبرم اون دنيااگه دوستم نجاتم نميداد
اصلاروزخوبي نبودطرحم انتخاب شدولي استادم خيلي بي شعوره
اصلافکرشم نميکردم که همچين فکري پيش خودش بکنه عوضي
يه نگاه به سنش نميکنه 7سال ازمن بزرگ تره اون وقت ...اصلامن ازاون اولم ازش بدم ميومدفقط بخاطردوستم کلاساموبااون برداشتم
چندوقتي بودرفتاراش يه جوري مشکوک بودولي اصلافکرنميکردم که به من فکرکنه شايدفکرکرده من طرحاموکه عشقي ميکشم بخاطراون عوضيه ميخواستم تابلوي امروزموبهش بدم براي تولدش ولي وقتي اون حرفه چرتشوجلوي همه ي بچه هاگفت تابلوروتوسرش زدم ازکلاس زدم بيرون دوستمم باهام اومد عصبي ازخيابون ردميشدم که يه ماشين داشت ميومدنزديک بودبزنه بهم که شيواکشيدم کنارازجلوي ماشين
ديگه سره کلاساي اون...نميرم