سلام خوبين من که خوب نيستم و دلم واسه ديدن آرش يه ذره شده شقايق جون پسر عمه ات اگه واقعا دوست داره بهت کمک ميکنه که به سياوش برسي من از خود گذشتگي پسرا رو همين يه سال پيش از پسر داييم ديدم از بچگي با دختر خالم اسمشون رو هم بود پسر داييم ميگفت بايد بريم نامزدي کنيم از اون طرف دختر خالم و پسر عمو ش همديگه رو ميخواستن فقط من خبر داشتم و خواهر بزرگترش شبي که رفتن واسه قرار مداراي مراسمات من قبلش خونه خالم بودم به دختر خالم گفتم همه چيزو بهش بگو البته من و دختر خالم هيچ اميدي نداشتيم که کمکش کنه ولي گفتيم شانستو امتحان کن شايد فرجي شد تا نشستن دختر خالم گفت ما بايد با هم حرف بزنيم همه قبول کردن رفتن تو حياط من تا الان نمي دونم که دختر خالم به پسر داييم چي گفته بود که بعدش پسر داييم بهم ريخته اومد تو اتاق و رو کرد به خالم گفت عمه جون خودت ميدوني که من تا الان رو حرف شما حرف نزدم ولي من و مليحه به درد هم نمي خوريم من نميتونم با مليحه زندگي کنم بهتره واسه هم خواهر و برادر بمونيم همه مونده بودن محمد چطور راضي شده دست از مليحه بکشه!!!!! الان هم همين دو روز قبل از ماه رمضون با پسر عمو ش نامزدي کردن پسر داييم هم بود اخماش تو هم بود بهش گفتم نامزدي دختر عمته ها گفت محبوبه تو که ميدوني من مليحه رو چقد ميخواستم ولي به خاطر خوشبختيش ازش گذشتم دختر خالم هم هميشه ميگه من تا آخر عمر مديون پسر داييمم آخه اگه من مي گفتم همه دعوام ميکردن من تو اين يه سال چندبار از دختر خالم پرسيدم که به اين مجنون چه گفتي که راحت ازت گذشت ميگه راستشو گفتم.ميگم جزئيات شو بگو ميگه محمد قسمم داده به هيچکي نگم آخه غرور ش ميشکنه منم تو اين يه سال دست به کار شدم يه دختر خوب واسه پسر داييم در نظر گرفتم هرچي بهش ميگم تو گوششش نميره اون هنوز تو فکر مليحه اس هميشه بهم ميگه عاشق نشو دختر عمه منم بهش ميگم باشه ولي اون خبر نداره که دختر عمه اش عاشق شده.... شقايق جون تو هم شانستو امتحان کن ضرر نداره شايد پسر عمه ات کمکت کنه فقط رعايت حالشو کن اگه عاشقه يه جوري نگي که بهش بر بخوره مواظب خوبييات باش ايشالا مشکلت حل ميشه باي