خودمم نميدونم يعني چي داداش جمال اون به من قول داده تا اخرش باهام بمونه خيلي ستمه اگه حالاکه منووابسته کرده خودش تنهايي بره من دارم ازغصه ميميرم شمانميدونين من الان چه حالي ام با کلي خواهش والتماس اجازه ميدن برم ملاقاتش الان توکماست دکترا ميگن
امکان بهوش اومدنش 10درصده خدايااااااااااااااااااااااخه چرالااقل منو ميکشتي تااين روزارونبينم خداکه اينقدرمهربونه چراميخوادعشقمو ازم بگيره امشب شب جمعه است ميرم جمکران تابراش دعاکنم ميدم امام دوازدهم حاجتم روميده کلي نذرونيازکردم يه تصادف باعث اين همه بدبختي شده وقت ملاقات ميرم وچشم به چشماش ميدوزم تا پلک بزنه وچشماشوبازکنه خدابه دل مادرش نگاه کنه لااقل شما خييييييييييييييييلي زيادبراش دعاکنين شب هاتاصبح بيدارميمونم و سر سجاده ميشنم ودعاميکنم خداخيلي مهروبونه هيچ وقت نفسموازم
نميگيره وقتي سياوشوکه رويه تخت خوابيده وهيچ حرکتي نميکنه اتيش ميگيرم ازخداميخوام لااقل هرشبي که اونوبردمنم چشمامو ببندمو ديگه بازنکنم اگه اون پربکشه من يه هفته ام طاقت نميارم يا دق ميکنم ياخودموميکشم الان فقط تنهاارزوم اينه که چشماشوبازکنه حاضرم خداجون منوبگيره وبه اون بده ازبس گريه کردم چشمام کاسه ي خونه مامان بزرگم هميشه ميگفت هرچي روازته دل ازخدابخواي بهت ميده من اينودارم باتمام جونم ازخداميخوام اميدوارم بده اميدوارم سياوش به قولش عمل کنه اون هيچ وقت بدقول نبود